سیزده بدر سال1395
بالاخره تعطیلات عید هم به سرعت برق و باد گذشت و سیزده بدر رسید، بازهم هوای تبریز خودی نشون داد و سرد و باررونی شد، از روز دوازدهم بارون میبارید منم فقط دعا میکردم که سیزدهم هوا صاف بشه، خوشبختانه بارون بند اومد و تونستیم بریم به دامان طبیعت، پارسال اینموقع تازه دو ماهگیت رو تموم کرد بودی ولی بعضی شبها دوباره درد های کولیکی اذیتت میکرد که سیزده بدر هم از اون شبها بود، برای شام رفته بودیم باغ دایی که اونقدر جیغ زدی و گریه کردی که با هیچ روشی آروم نمیشدی مجبورا شاممون رو کشیدن دادن دستمون و برگشتیم خونه ولی امسال که برای خودت آقایی شدی رفتیم بیرون، بابایی ما رو اول برد به رستوران کلاسیک ایمانی و بعد از ناهار رفتیم تازه کند، هوا فو...