علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

علی گوگولی

سیزده بدر سال1395

بالاخره تعطیلات عید هم به سرعت برق و باد گذشت و سیزده بدر رسید، بازهم هوای تبریز خودی نشون داد و سرد و باررونی شد، از روز دوازدهم بارون میبارید منم فقط دعا میکردم که سیزدهم هوا صاف بشه، خوشبختانه بارون بند اومد و تونستیم بریم به دامان طبیعت، پارسال اینموقع تازه دو ماهگیت رو تموم کرد بودی ولی بعضی شبها دوباره درد های کولیکی اذیتت میکرد که سیزده بدر هم از اون شبها بود، برای شام رفته بودیم باغ دایی که اونقدر جیغ زدی و گریه کردی که با هیچ روشی آروم نمیشدی مجبورا شاممون رو کشیدن دادن دستمون و برگشتیم خونه ولی امسال که برای خودت آقایی شدی رفتیم بیرون، بابایی ما رو اول برد به رستوران کلاسیک ایمانی و بعد از ناهار رفتیم تازه کند، هوا فو...
27 فروردين 1395

شانزده ماهگیت مبارک

امروز بیست و سوم فروردین یه ماه دیگه به عمرت اضافه شد و به اندازه یک ماه آقاتر و فهمیده تر شدی پسرم، صبح ها معولا تا ساعت ده میخوابی، شب ها هم ساعت دوازده، یه چند شب بود که خواب درست و حسابی نداشتی و تا صبح همش بیتابی و گریه میکردی و من هم مثل همیشه توی ذهنم تمام احتمالات رو بررسی میکردم که یعنی چی شده؟ مریض شدی؟ دل درد داری؟ خواب بد میبینی؟ تا اینکه متوجه شدم که سه تا از دندونهات باهم جوونه زدن و شروع کردن به دراومدن، یدونه از جلوی پایینی، یدونه آسیاب پایینی و یدونه آسیاب بالایی، الان ده تا دندون داری اون دندونهای شیطون خیلی ناراحتت میکردن، بابایی برات یه ژل دندان جدید خریده که هر شب میزنم به دندونهات. امروز صبح باهم رفتی...
23 فروردين 1395

سال نو مبارک

    هورررررا هورررررا   بهار اومد دوباره  وای که چه کیفی داره سلام پسر گلم، گل پسر مامان، عشق و نفس مامان و بابا، بالاخره زمستون سر اومد و بهار از راه رسید عزیز دلم، درسته هوا هنوز زمستونیه و برف میاد هنوز ولی مهم اینه که دلهامون بهاری باشه، دومین نوروز عمرت مبارک باشه شکوفه بهاری من، به اندازه صد تا بهار عاشقتم          لحظه تحویل سال 1395 ،ساعت هشت و دوازده ثانیه صبح بود، روز جمعه آدامحمد از تهران اومد و شام رفتیم خونه مامان جون اینا ؛ خیلی از دیدنت خوشحال شده بود ولی تو...
12 فروردين 1395

بهار داره میاد

این اواخر سرم به خونه تکونی گرم شده بود، قبل از عید حسابی همه جای خونه رو تمیز کردم، چون تو کوچولو بودی و وقت زیادی ازم میگرفتی فرصت نمیکردم زیاد به خونه برسم ولی این اواخر که واسه خودت آقایی شدی منم وقت آزادم بیشتر شده، تمام کمد ها و کابینت ها رو ریختم بیرون و حسابی تمیز کاری کردم البته واسه تو هم بد نشد ها... سرگرمی جدید برات پیدا شده بود به همه چی دست میزدی و از دیدن چیزهای جدید که قبلا از دیدت پنهون بود ذوق زده میشدی،بالاخره روز بیست و چهار اسفند ماه هم یه خانم کارگری اومد کمکم کرد و بالاخره پرونده خانه تکانی عید امسال هم بسته شد   ولی حسابی از کت و کول افتادم، تو هم بیشتر از من چون پا به پای ما داشتی کار میکردی و با زور از ن...
12 فروردين 1395

چهارشنبه سوری مبارک

  بالاخره چهارشنبه سوری امسال هم رسید، این دومین چهارشنبه سوری شما گل پسرمه ولی اولین چهارشنبه ایکه رفتیم بیرون، چون پارسال اینموقع تازه دو ماهه شده بودی و خیلی کوچیک بودی، و من لابه لای جیغ ها و گریه های جنابعالی به صدای ترقه های بچه ها گوش میدادم، ولی امسال با وجود اینکه هوا سرد بود و باد شدیدی میومد حیفم اومد تو خونه بمونیم، صبح که رفتیم خونه مامان جون و آجیل چهارشنبه و عیدی هامون رو گرفتیم که دستشون واقعا درد نکنه و مثل همیشه شرمندمون کردن، بعدش برگشتیم خونه و با بابایی تو حیاط ترقه انداختیم و بعد هم رفتیم تو سطح شهر گشتیم، وای که چقدر این روزهای دم عید و حال و هواش  رو دوست دارم، همه جا بچه ها آتیش روشن ...
7 فروردين 1395

حال و هوای عید

علی عزیزم، ببخشید که نمیتونم زود زود وبلاگت رو آپدیت کنم، تازگیا شدیدا شیطون شدی و اونقدر سرم بهت گرمه که وقت کم میارم، ساعت خوابت هم کمتر از گدشته شده، قبلا ها وقتی میخوابیدی منم از فرصت استفاده میکردم و به وبلاگت سر میزدم ولی الان طول روز فقط یکبار اونم ظهرها میخوابی، خلاصه در یک ماهی که گذشت اتفاقات زیادی افتاد، مثلا واسه بابایی تولد گرفتیم، تولد مهلا جونم بود،که عکساشو میزارم، و اتفاق دیگه که خیلی خوشحالم کرد دراومدن دندونهای آسیای بالاییت بود، کم کم داشتم در مورد تاخیر تو درآوردن دندونهات نگران میشدم که یه روز که داشتم قلقکت میدادم و تو میخندیدی دیدم که دوتا دندون کوچولوی سفید تو لثه های بالاییت جوونه زدن و اومدن بیرون، خیلی خوشحال شد...
7 فروردين 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد